2) ضرورت اصلاح نحوهی آموزش علوم انسانی در ایران
ضرورت اصلاح نحوهی آموزش علوم انسانی در ایران
محمود ناصری
«علوم انسانى روح دانش است. حقیقتاً همهى دانشها، همهى تحرکات برتر در یک جامعه، مثل یک کالبد است که روح آن، علوم انسانى است. علوم انسانى جهت میدهد، مشخص میکند که ما کدام طرف داریم میرویم، دانش ما دنبال چیست. وقتى علوم انسانى منحرف شد و بر پایههاى غلط و جهانبینىهاى غلط استوار شد، نتیجه این میشود که همهى تحرکات جامعه به سمت یک گرایش انحرافى پیش میرود.» (بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار جمعى از نخبگان و برگزیدگان علمى- 13/7/90)
جوامع غربی در چند صدهی اخیر خواهان حذف دین و معنویات از روابط اجتماعی و مناسبات سیاسی خود بودهاند و در این راستا، اندیشمندان اجتماعی نیز با تولید و توسعهی علوم انسانی و اجتماعی بهخصوصی، جوامع خود را در راه دستیابی به این خواسته یاری کردند. از آنجا که این علوم در بستر غیردینی رشد و نمو داشتهاند، اگر در جامعهی دیگری نیز به کار روند، منشأ تحولاتی ضددینی شده و بهمرور، جایگاه دین در عرصهی اجتماعی آن جامعه را اشغال خواهند کرد. این اتفاق به وضوح در فتنه 88 خود را نشان داد و متمهان برپایی این فتنه در دادگاه، در دفاع از خود به متأثر شدن از علوم انسانی غربی اشاره کرده و خطر ترویج این علوم را بار دیگر تذکر دادند. برای نمونه سعید حجاریان به این کارکرد علوم انسانی غربی اینگونه اعتراف کرد: «فارغالتحصیلان علوم انسانی که بهعنوان اعضای هیئت علمی استخدام میشوند، ناخودآگاه حامل آخرین دستاوردهای این علوم به ایران هستند و هم اکنون میتوان مشاهده کرد که دیدگاههای پستاستوراکتورالیسم، پستمارکسیسم، فمینیسم و انواع مکاتب غربی تحت عنوان علم ترویج میشوند. ما در زمینهی علوم انسانی آنچنان که باید و شاید فعالیتی نکردهایم و یکی از روزنهها و رخنههای فرهنگ وارداتی و حتی ضربات دشمنان از این ناحیه بوده است که به هر حال جزء آسیبپذیریهای نظام علمی کشور محسوب میشود. البته موضوع اگر فقط یک نقیصهی علمی بود، قابل تحمل مینمود اما خطر آنجا است که نظریات علوم انسانی حاوی حربههای ایدئولوژیک هستند و قادرند به استراتژی و تاکتیک تبدیل شوند و در مقابل ایدئولوژی رسمی کشور صف آرایی کنند و آن را به چالش بکشند.» (دفاعیات سعید حجاریان در دادگاه چهارم متهمان فتنه 88) برای مثال، سالها است که کتاب «دکتر حسین بشیریه» بهعنوان تنها کتاب جامع در تئوریهای جامعهشناسی سیاسی در ایران تدریس میشود. این کتاب برای داشجویان لیسانس اصلیترین منبع مطالعه و برای ورود به دورهی کارشناسی ارشد، یک کلید طلایی است.
رهبر معظم انقلاب که همواره در دیدار با دانشجویان و اساتید و طلاب، خواستار تلاش برای تحول در علوم انسانی شده و ایدهی نهضت نرمافزاری را در سال 79 در دانشگاه امیرکبیر برای شروع جنبشی همهجانبه در کشور مطرح کرده و آن را پیگیری میکردند، در سالهای اخیر مجدداً خطر ترویج بیقیدوشرط این علوم را در کشور متذکر شده و فرمودند: «طبق آنچه که به ما گزارش دادند، در بین این مجموعهى عظیم دانشجوئى کشور که حدود سه میلیون و نیم مثلاً دانشجوى دولتى و آزاد و پیام نور و بقیهى دانشگاههاى کشور داریم، حدود دو میلیون اینها دانشجویان علوم انسانىاند! این به یک صورت، انسان را نگران میکند. ما در زمینهى علوم انسانى، کار بومى، تحقیقات اسلامى چقدر داریم؟ کتاب آماده در زمینههاى علوم انسانى مگر چقدر داریم؟ استاد مبرزى که معتقد به جهانبینى اسلامى باشد و بخواهد جامعهشناسى یا روانشناسى یا مدیریت یا غیره درس بدهد، مگر چقدر داریم، که این همه دانشجو براى این رشتهها میگیریم؟ این نگرانکننده است. بسیارى از مباحث علوم انسانى، مبتنى بر فلسفههائى هستند که مبنایش مادیگرى است، مبنایش حیوان انگاشتن انسان است، عدم مسئولیت انسان در قبال خداوند متعال است، نداشتن نگاه معنوى به انسان و جهان است. خوب، این علوم انسانى را ترجمه کنیم، آنچه را که غربىها گفتند و نوشتند، عیناً ما همان را بیاوریم به جوان خودمان تعلیم بدهیم، در واقع شکاکیت و تردید و بىاعتقادى به مبانى الهى و اسلامى و ارزشهاى خودمان را در قالبهاى درسى به جوانها منتقل کنیم؛ این چیز خیلى مطلوبى نیست.» (بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اساتید دانشگاهها- 8/6/88)
ایشان برای مقابله با این وضعیت، دو راهکار مهم را بیان کردهاند: «مهم دو چیز است: یکى اینکه همین پاسخى که ما داریم، باید تدوین شود ... دوم اینکه جرأت مناقشهى در رویکرد کنونىِ غربىِ ناشى از لیبرال دموکراسى به وجود بیاید؛ این دو چیز لازم است.» (بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اساتید دانشگاهها- 4/6/89)
در مورد اول، تاکنون تلاشهایی صورت گرفته است و کتبی نیز در این موارد منتشر شده است اما به مورد دوم، کمتر پرداخته شده است. یعنی در کشور کمتر توجه شده است که چرا دانشجویان رشتههای علوم انسانی در سطوح دکتری، کمتر جرأت چونوچرا در مبانی و نظریات غربی را دارند و بیشتر ادامهدهندهی علوم موجود هستند. دانشجویانی که در سطوح کارشناسی و کارشناسی ارشد با انبوهی از نظریات و کتب غربی بمباران شده و خود را باختهاند، دیگر در دورهی دکترا توان نقد این نظریات را ندارند و نخواهند توانست نظری از خود در برابر نظرات غولهایی چون وبر و دورکیم و هابرماس و... ارائه دهند. این وضع مشخصاً در اثر رویهی نادرست آموزشی بهوجود آمده است.
مثلاً در علوم انسانی، نحلههای فراوانی وجود دارد که انتقادات مهمی را بر یکدیگر وارد کردهاند اما متأسفانه در دانشگاههای ایران، تنها یک نحله بهعنوان علم جامعهشناسی تدریس میشود و دانشجو، ناخودآگاه آن را درست و بینقص میپندارد. یا اینکه دانشجویان دربارهی شرایط تاریخی فرهنگی به وجود آمدن این علوم در دورهی کارشناسی خود چیزی فرانمیگیرند و لذا نمیتوانند نسبت نظریات را با وضع سکولار جوامع غربی درک کنند.
به نظر میرسد نظام آموزشی علوم انسانی در کشور، با هدف تربیت تکنیسینهایی برای ادارهی امور کشور ذیل نظریات و نظامات غربی تأسیس شده و لذا این افراد، تنها ابزارهای برآمده از اندیشهی اجتماعی غربی را فرامیگیرند و صرفاً میتوانند از آنها استفاده کنند. اما برای اینکه فردی بتواند از این نظریات انتقاد کرده و راهی برای تغییر این نظامات اجتماعی پیشنهاد دهد، باید از تاریخ شکلگیری این علوم، نسبت آنها با شرایط فرهنگی سیاسی آن جوامع، نسبت آنها با فلسفه و جهانبینی مادی، بحرانهای ایجاد شده در جوامع غربی بواسطهی بهکارگیری این علوم و... آگاهی داشته باشد. به عبارت دیگر، اگر بخواهیم خروجی نظام آموزشی علوم انسانی در کشور، ایجاد مرعوبیت در دانشجویان در برابر علوم غربی نبوده و برعکس، افرادی منتقد و تحولخواه تربیت شوند لازمهی آن، تغییر در سرفصلهای آموزشی رشتههای دانشگاهی است.
- ۹۴/۰۵/۰۲